عصرسبزجوانی

مطالب علمی تخصصی از فناوری اطلاعات و دنیای IT *** مطالب عمومی و دانستنیهای خواندنی

عصرسبزجوانی

مطالب علمی تخصصی از فناوری اطلاعات و دنیای IT *** مطالب عمومی و دانستنیهای خواندنی

عصرسبزجوانی
سلام
محمدفیروزیان هستم کارشناس تجارت الکترونیک( I T ).
امیدوارم مطالب مورداستفاده و مفیدباشد.
نظرات پیشنهادات شما قطعا زمینه ساز پیشرفت بیشترخواهد بود.منتظرنظرات ،پیشنهاد و یا انتقادات شما همیشه هستم.

درباکس ذیل نیز می توانیداین وبلاگ را دنبال کنیدتا ازآخرین بروزرسانی مطلع شوید.

پایدارباشید

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نوستالوژی» ثبت شده است

امروز کاراکترهای مهم مجموعه های روتین کمدی را جمع آوری کردم؛ کاراکترهای تاثیرگذاری که هنوز بعد از سالیان سال در ذهن هایمان مانده اندو هنوز در مواقع مختلف، به یادشان می افتیم، از حرکاتشان تقلید می کنیم یا تکیه کلام هایی را از قول آنها می گوییم؛ کاراکترهایی که هنوز زنده اند و جان دارند.

من روی ۲۰ شخصیت اصلی آثار کمدی که از ابتدای دهه هشتاد تا امسال در ذهن هایمان مانده اندانتخاب کردم ؛ ۱۰ کاراکتر بسیار محبوب و ۱۰ کاراکتری که نه به اندازه قبلی ها اما همچنان برایمان زنده اند. البته کاراکتر سریال های کمدی از جنس آثار رضا عطاران، سعید آقاخانی یا … هم می توانستند در این بخش حضور داشته باشند؛ اما تصمیم گرفتم فقط روی کاراکترهایی دست بگذارم که در سریال های فانتزی و روتین نقش داشتند و وارد حیطه آن سریال ها نشدم.

See the source image

mohammad firoozian

رها: من تقریبا دو هفته پیش به رئیس ادارمون زنگ زدم گفتم: آقای مهندس شما تا کی اداره اید که من تشریف بیارم خدمتتون.
وقتی کمی مکث کرد فهمیدم که چی گفتم .

کاربر: یادمه تازه رانندگی یاد گرفته بودم اومدم ماشین رو بزنم توی کوچه بغل کوچه یک تیر برق بود که بغل ماشین گرفت به تیر برق
بعد ماشینو زدم توی کوچه و از ترس بابا نصف شب بیدار شدم به صورت خاموش ماشین رو هل دادم بیرون بعد دوباره ماشینو از اونور زدم توی کوچه به طوری که بغلش که داغون شده بود اونور باشه
صبح زود با صدای بابام از خواب بیدار شدم که داشت سر و صدا میکرد
منم گفتم نمیدونم
شاید یکی بهتون زده و خدتون خبر ندارین
بعد بابام گوشم رو گرفت و برد بیرون و روی تیر برق رنگ اضافی ماشین رو نشونم داد
این بزرگترین سوتی عمرم بود.

رعنا: 
mohammad firoozian

نوجـوانی به وقت امــروز !

ده، بیست، سی، چهل، پنجاه، شصت، هفتاد، هشتاد... ! نوبتی هم که باشد، دیگر نوبت نوجوانی کردن شما دهه هشتادی هاست! دوره نوجوانیِ دهه شصتی ها خیلی وقت است گذشته و هفتادی ها را هم دیگر به زور و اغماض می توانیم نوجوان بدانیم و جزو جوانانِ سرزمین‌مان به حساب می آیند. اما امروز، 21 مرداد و 12 آگوست که در تقویم جهانی، «روز نوجـوان» نام گرفته، روزی است متعلق به متولدین اوایل دهه هشتاد. چند سالی است که سازمان ملل متحد، روزی را برای پرداختن آنها در نظر گرفته و هر سال یکی از مسائل مهم مربوط به نوجوانان را به عنوان موضوع روز جهانی نوجوان مطرح می کند. ما هم به همین بهانه،  امروز را به مرور حال و هوا و تفاوت‌های بامزه و معنادار نوجوانانِ سه نسل ایران اختصاص دادیم. راستش ما دهه شصتی ها وقتی دهه هشتادی‌ها را می بینیم، کرک و پرمان می ریزد! نه این که عجیب باشید، جالبید. روی همین حساب شاید مقایسه حال و هوای نوجوانان سه نسلِ مختلف کشورمان، بامزه و خواندنی باشد. خوبی موضوع هم این است که تقریبا هر سه نسل، تفاوت‌های نوجوانی شان با دیگر نسل‌ها را دوست دارند و هر کدام  با اعتماد به نفس در مورد نسل خودشان حرف می زنند.

اگر نوجوانید، روزتان مبارک و چه نوجوان هستید، چه نیستید، پرونده امروز را از دست ندهید

سه پست زیررا بخونید :)

mohammad firoozian

Image result for ‫دهه شصتی‬‎

درس و مشق

دهه شصتی ها نوجوانانی بودند که در کلاس‌های تنگ و تاریکِ مدرسه‌های دولتی و نمونه دولتی و پشتِ نیمکت‌های سه نفره، درس خواندند. با معلم‌هایی که اگر حس می‌کردند توی هپروتی، با پرتاب گچ حواست را جمع می کردند و تکیه کلامشان در برخورد با لبخندِ بچه‌ها این بود: «اگه مطلبِ خنده‌داریه بگید ما هم بخندیم!». نوجوانان دهه شصتی‌ معمولا در اولین برخورد با دوست و آشنای خانوادگی و فامیل، باید به این سوال جواب می دادند: «کلاس چندمی بچه؟» و قطعا سوال بعدی این بود: «معدلت چند شد امسال؟» و این جا بود که نگاه والدین روی صورت دهه شصتی مورد نظر قفل می شد: اگر معدلش خوب و قابل قبول بود- بین 19 تا 20- باعث سربلندی والدین و در غیر این صورت باعث سرافکندگی و ننگ خاندان بود و یک «خاک تو سرت، آبروی ما رو بردی، از دختر یا پسر آقای فلانی یاد بگیر، تو هیچی نمی شی!» هم می‌گذاشتند تنگش تا پروسه تربیت کامل شود. بعد هم خیلی تر و تمیز، چند سال پشت کنکور می ماندند تا با قبول شدن در رشته دلخواه خانواده، آبروی خاندان را حفظ کنند. آبرو هم تنها در صورتی حفظ می شد که یا پزشک بشوی یا مهندس.

خرید

نوجوانانِ دهه شصتی را چه به خرید؟ آن موقع ها یک نوجوانِ خوب، نوجوانی بود که لباس های خواهر و برادر بزرگترش که حالا برایشان کوچک شده بود را بپوشد و استفاده کند و تازه اگر دری به تخته می خورد و فرصت خرید پیش می آمد، مامان‌ها به تناسب سایز و قد و وزن و رنگ پوست و شان و منزلت خانواده می رفتند خرید، اقلام مورد نیاز نوجوان مربوطه را می خریدند و می گذاشتند جلوش که یعنی: «بپوش! مبارکت باشه.» نوجوان دهه شصتی هم می گفت: «ممنون!» و می پوشید در حالی که اشک قدردانی توی چشم هایش حلقه زده بود. اصولا آپشن «خرید تنهایی با کارت بابا»، یا «خرید با همراهی دوست و رفقـا» در مخیله یک نوجوان دهه شصتی نمی‌گنجید و در زندگی اش وجود خارجی نداشت. اگر هم خیلی به نوجوان های آن دوره لطف می شد، این بود که همراه خودشان می بردندش برای مسئولیت خطیر: من انتخاب می کنم، تو پرو کن!
پول خرج کردن

نوجوانان دهه شصتی چون بچه های دوره کوپن و صف نان و شیر و نفت بودند، رابطه شان با سختی ها و دشواری های زندگی و مشکلات و کمبود‌ها، مثل رابطه «جولز و جولی»، دوقلوهای معروفِ افسانه ای بود. یعنی از بس که به هم گره خورده بودند، نه تنها همدیگر را پذیرفته بودند بلکه با همجواری یکدیگر، تولید خلاقیت و انرژی می کردند. این جوری بود که یک نوجوان دهه شصتی، قبل از خرید هر چیز، اول قیمتش را می پرسید و بعد اگر آن چیز خیلی هم قشنگ اما گران‌قیمت بود، یهو از چشمش می افتاد و زشت می شد! هر نوجوانِ دهه شصتی، حتما یک قلکِ بزرگ سفالی داشته که مدت ها پول توجیبی اش را درونش جمع کرده اما در نهایت، پولِ جمع شده را با دلِ شکسته به مامان تحویل داده تا خرج مهمانی پاگشای دختر خاله شود. هر نوجوانِ دهه شصتی، کلکسیونی از خاطرات چیزهایی که دوست داشته و هیچ وقت فرصت خریدش پیش نیامده، در ذهن دارد و مفاهیمی مثل بی پولی، اجاره خانه، قرض و قسط و سایر مشکلات مالی خانواده جزو مسائل روزمره نوجوانان دهه شصتی بود.  
تفریح

کارت بازی، تیله بازی، فوتبال دستی، وسطی و یه قل دو قل، بازی با لاستیک کهنه، الک دولک، اسم و ‌فامیل و این اواخر، بازی هواپیما و قارچ‌خورِ آتاری، جزو بازی ها و تفریحات پر طرفدار دهه شصتی ها بود. از دیگر تفریحات نوجوانان دهه شصتی، بازی با جملات: «بگو دوچرخه؟ سبیل بابات می چرخه. بگو پرده؟ و...» بود. البته دامنه خلاقیت نوجوانان دهه شصتی به همین جا ختم نمی شد. زل زدن به ابرهای آسمان و تجسم شکل‌های مختلف، زل زدن به برفک تلویزیون و تصور اشکال گوناگون، تلفن زدن و فوت کردن، شیش‌خونه و هفت‌سنگ توی کوچه و با شعار دخترا با دخترا، پسرا با پسرا هم جزو تفریحات یک نوجوانِ آن دوره بود.
لباس پوشیدن

یک ویژگی اصلی رخت و لباس دهه شصتی‌ها دستودلبازی در استفاده از پارچه بود. با پارچه یک مانتوی سایز مدیوم آن سالها الان میشود چهاردست لباس مجلسی دوخت؛ آنهم چه مانتوهایی! به هرکدامشان یک جفت اپل بزرگ دوخته شدهبود که به ریزنقشترین دخترها هم شکل و شمایل «فرامرز خودنگاه» میداد. شلوارهای پیلهدار و لولهتفنگی هم که میدانید جزو لاینفک خوشتیپی بودند. عینکهای فریم بزرگ که از دایره صورت بیرون میزد و پشت موی کفتری که دیگر برای پسرها به منزله مرگ و زندگی محسوب می‏شد. دهه شصتیها از هر لحاظ نسل سوخته نباشند از نظر تنوع رنگ واقعا در حقشان ظلم شدهاست؛ آن موقعها کلا سه رنگ پارچه در بازار پیدا میشد؛ سرمهای، مشکی و قهوهای، نوزاد و کودک و نوجوان و جوان و سالخورده هم نداشت!

mohammad firoozian

Related image


درس و مشق

اما دهه هفتادی ها که تجربه دهه شصتی ها حسابی هوشیارشان کرده بود (چون هر دهه شصتی احتمالا یک خواهر یا برادر دهه هفتادی داشت) خودشان را کمی رها کردند تا به جای بخون بخون شنیدن های مکرر والدین، کمی هم از زندگی لذت ببرند. مادر و پدرها هم که تجربه دهه شصتی های درس خوانده و بیکار را داشتند،کمی آسان‌گیرتر شده بودند. البته نه خیلی! چون هنوز توی کت شان نمی رفت آدم می تواند دکتر و مهندس نشود ولی موفق باشد. مفهوم کلاس تقویتی، کلاس زبان، مدرسه غیرانتفاعی و حتی رشته‌های سوسولی مثل گرافیک و عکاسی، تازه برای نوجوانان دهه 70 بود که شناخته شد و شکل گرفت. نکته تاریخیِ دیگر در زمینه درس و مشق دهه هفتادی ها، به وجود آمدن انواع دانشگاه‌های پیام نور و پودمانی و بدون کنکور در زمان ورود به دانشگاهشان بود که مرزهای راحتی و خوشحالی را جابه‌جا کرد و آه از نهاد دهه شصتی ها بلند شد.
خرید

اما نوجوانان دهه هفتادی این طور نبودند که مثل خواهر و برادرشان بنشینند توی خانه یا بگذارند فقط در حد مانکن پرو از آن ها استفاده شود. قطعا خودشان با پدر و مادر می رفتند خرید، نظر می دادند و نهایتا اگر نظر پدر و مادر به قول آن ها خیلی هم خز و خیل نبود، با همکاری هم چیزی که می خواستند را انتخاب می کردند. لباس و کفشی که نه خیلی آنتیک و قدیمی و سنگین ‌و رنگین بود، نه خیلی اجق‌وجق! با این همه دهه شصتی ها همیشه از همین اندک امتیازاتی که برای هفتادی ها وجود داشت، کینه به دل داشتند.
پول خرج کردن

دهه هفتادی ها که دوران سخت دهه قبل را تجربه نکرده بودند، کم کم به این نتیجه رسیدند «پول مال خرج کردنه، نه جمع کردن. پول تو جیبی حقمونه و اصلا مگه چند سال عمر می کنیم که هی آرزوهامون رو حواله بدیم به آینده؟» برای همین مدل زندگی شان را عوض کردند. خرج می کردند و باز پول می گرفتند. قیمت، خیلی محدودیت به حساب نمی آمد. یعنی اگر چیزی را دوست داشتند، به سختی از نخریدن و نداشتنش کوتاه می آمدند. هر چند دهه هفتادی ها، راحت تر از نسل قبل از خود پول خرج می کردند اما هنوز هم رعایت شرایط جیبِ بابا، حرمت داشت.  
تفریح

دهه هفتادی ها کم کم به این نتیجه رسیدند نباید منتظر بمانند کسی برایشان تفریح دست و پا کند. برنامه های تلویزیون هم که اصولا برایشان تفریح محسوب نمی شد. برای همین تصمیم گرفتند با رفقایشان بپلکند. یعنی دیدارهای فامیلی دهه شصتی ها، زمان دهه هفتادی ها تبدیل شد به گردش و گشت و گذار با دوستان و رفقا. کافه نشینی و کافه گردی هم همین زمان ابداع و وارد سبک زندگی نوجوانان دهه هفتاد  شد و ناگهان قهوه نوشیدن در کافی شاپ به یک مقوله مهم در زندگی نوجوانان تبدیل شد. از دیگر تفریحات مهم هفتادی ها، گوش دادن به موسیقی بود و مرضِ پلی کردنِ موزیک به عنوانِ بک‌گراندِ همه کارهای روزمره، از عادات دهه هفتادی هاست.
لباس پوشیدن

متولدین دهه هفتاد، لباسهایشان بهطور کلی با خواهر و برادرهای دهه شصتیشان فرق داشت و از مسخره کردن تیپ و قیافه آنها هم ابایی نداشتند. دهه هفتادیها لباسهای ساختارشکنانه و راحتتری میپوشیدند، در انتخاب رنگها هم دستشان بازتر بود و جسورتر بودند. در دهه شصت، سِت کردن به معنای سرتاپا لباس یکرنگ پوشیدن بود. دهه هفتادیها اما به طیف رنگی در لباس پوشیدن معتقد بودند؛ یعنی بهجای یکسره آبی پوشیدن، آبی تیره و آسمانی و سرمهای را با هم میپوشیدند. دهه هفتادیها در آرایش مو هم طرحی نو درانداختند؛ دخترهای نوجوان بدون هیچ ترسی موهایشان را پسرانه کوتاه میکردند و پسرها هم مدل موی جدیدی کشف کردند با عنوان کلی «سیخسیخی» که انواع مختلفی از آن را روی سرشان پیاده میکردند، بیتوجه به اعتراض و جیغ و داد والدین.

mohammad firoozian

Image result for ‫دهه هشتاد‬‎


درس و مشق

اما نوجوانان دهه ۸۰ که تجربه دو نسل را پشت سر دارند، دیگر حسابی تیز و بز شده اند و خوششان نمی آید کسی بهشان بگوید این کار را بکن، آن کار را نکن. این رشته را بخوان، آن رشته را نخوان. برای همین از همان اول با گفتن جمله: «با این حال نمی کنم!» حد و مرزهای حریم زندگی شان را برای بقیه مشخص می کنند. دهه هشتادی ها درس می خوانند، اما نه آن قدر که آرامش و راحتی شان خدشه دار شود. منتها در مقابل، به اندازه یک کارشناس ارشدآموزشی می توانند درباره معایب و کاستی های سیستم آموزشی ایران، میتینگ بدهند. دهه هشتادی‌ها همان‌ها هستند که ممکن است در پاسخ به سوالِ «چرا درس نمی‌خونی؟»، با خونسردی پاسخ بدهند: «چون بدونِ مدرک هم جذاب و موفقم.» یا «چون می‌خواهم رپـر یا گیم‌ساز یا بسازبفروش بشم و هیچ‌کدامِ اینها نیاز به درس و مدرک ندارد!» یا حتی توی چشم‌هایتان زل بزنند که: «تو که درس خوندی و مدرک داری، به کجا رسیدی که منو تشویق به درس خوندن می‌کنی؟»
خرید

محدودیت؟ سن و سال؟ بی‌پولی؟ الان وقتش نیست؟ باید صبر کنی؟ خوشبختانه یا متاسفانه این جملات، در زندگی بیشتر دهه هشتادی ها و به خصوص وقتِ خرید، هیچ وقت وارد نشد. یا اگر هم شد، زود خارج شد چون هشتادی ها به این حرف ها، محل نمی دهند. در عوض مفهوم «بابا! کارتتو بده...» به وسیله دهه هشتادی ها رسما وارد ادبیات خانواده شد و دیگر نه نظر و سلیقه پدر و مادر که موجودیِ کارت بانکی شان، برند و قیمت و کمیت و کیفیتِ سر و شکل یک نوجوان دهه هشتادی را مشخص کرد. البته عجیب هم نیست، دهه شصتی و هفتادی ها چند خواهر و برادر کوچکتر و بزرگتر داشتند اما دهه هشتادی ها در بیشتر مواقع تک فرزند هستند و خیلی مورد توجه.  
پول خرج کردن

اما دهه هشتادی ها در این زمینه هم گوی سبقت را از گذشتگان ربودند. دوباره قیمت مهم شد. اما نه کمتر بودنش، بلکه بیشتر بودنش. برند بودن مهم بود، چون برند پوشیدن مهم بود و برند خریدن هم پول می خواست. برای همین هشتادی ها تقریبا دو دسته هستند؛ یا آن هایی که می توانند و مارک می پوشند یا آنها که نمی توانند اما به هر قیمتی مارک می پوشند! مهمان کردنِ دوست و رفقا و پول خرج کردن برای بستنی و قهوه و ساندویچ و پیتزا که برای دهه شصتی ها رویا به حساب می آمد، جزو برنامه ها و تفریحات هفتگی دهه هشتادی ها محسوب می شود.
تفریح

اگر برای نسل های قبل، تفریح در کنار کار و درس و زندگی معنا می شد، برای هشتادی ها، کار و درس و زندگی گاهی وسط تفریح پیش می آمد. از مهم ترین تفریحات این نسل همانا سیر و سیاحت در فضای مجازی است. آن ها قابلیت این را دارند که مدام و در هر شرایطی از کلاس درس و جمع خانوادگی و پشت فرمانِ خودرو تا سرویس بهداشتی و توی رختخواب، گوشی به دست در نت بچرخند و هدفون در گوش، موسیقی گوش کنند. دوستی و رفاقت برای نوجوانان دهه هشتاد، هیچ حد و مرزی ندارد. یعنی اگر یک دهه شصتی دو تا رفیق فاب داشت، یک دهه هفتادی ده تا، یک دهه هشتادی هشتاد هزار فالوئر دارد که برایش غش و ضعف می روند و از صبح تا شب، قربان صدقه هم می روند. آنها بیشتر از خود «استیو جابز»، اپل را می شناسند و رویش تعصب دارند. بیشتر از «کوین سیستروم» و «مایک کرایگر» بر سوراخ سنبه های اینستاگرام مسلط اند و البته یکی از سالم ترین و دلچسب ترین تفریحاتشان، سلفی انداختن با هر کس و هر چیزی است!
لباس پوشیدن

مکتب پوشش دهه هشتادیها را میتوان به این اسم نامگذاری کرد: «هرچی دلت می خواد پوشیسم»! بچه‌ها در این دهه بهراحتی هرچندتا رنگ را که دوست داشتهباشند با هم ست میکنند و اصلا هماهنگی در نگاهشان است نه در آن‌چه میپوشند! مثلا سبز چمنی را میتوان با آبی اقیانوسی پوشید و سبک خاص خود را در پوشش ایجاد کرد. نوع پوشش هشتادیها مثل بقیه زندگیشان تابع هیچ قانون و مقرراتی نیست و معمولا هم برای حرف و نظر کسی تره خرد نمیکنند. تیشرتهای فانتزی با طرح بتمن و شخصیتهای کارتونی مورد علاقه، یک نوع شلختگی عمدی و ترکیب لباسهای رسمی و اسپرت از مشخصههای پوشش دهه هشتادیهاست. هشتادیها خیلی به تمایز و تفاوت لباس دخترانه و پسرانه هم معتقد نیستند و اصولا ملاکشان برای لباس پوشیدن، سلیقهشان است نه هیچچیز دیگر. یک عنصر جداییناپذیر تیپ و لباس بچههای این دهه هم، کولهپشتی است که از دهه هفتاد بهتدریج مرسوم شد اما آنموقع‌ها بیشتر برای مدرسه استفاده میشد و حالا برای همه جا.

mohammad firoozian