عصرسبزجوانی

مطالب علمی تخصصی از فناوری اطلاعات و دنیای IT *** مطالب عمومی و دانستنیهای خواندنی

عصرسبزجوانی

مطالب علمی تخصصی از فناوری اطلاعات و دنیای IT *** مطالب عمومی و دانستنیهای خواندنی

عصرسبزجوانی
سلام
محمدفیروزیان هستم کارشناس تجارت الکترونیک( I T ).
امیدوارم مطالب مورداستفاده و مفیدباشد.
نظرات پیشنهادات شما قطعا زمینه ساز پیشرفت بیشترخواهد بود.منتظرنظرات ،پیشنهاد و یا انتقادات شما همیشه هستم.

درباکس ذیل نیز می توانیداین وبلاگ را دنبال کنیدتا ازآخرین بروزرسانی مطلع شوید.

پایدارباشید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دهه شصت» ثبت شده است

رها: من تقریبا دو هفته پیش به رئیس ادارمون زنگ زدم گفتم: آقای مهندس شما تا کی اداره اید که من تشریف بیارم خدمتتون.
وقتی کمی مکث کرد فهمیدم که چی گفتم .

کاربر: یادمه تازه رانندگی یاد گرفته بودم اومدم ماشین رو بزنم توی کوچه بغل کوچه یک تیر برق بود که بغل ماشین گرفت به تیر برق
بعد ماشینو زدم توی کوچه و از ترس بابا نصف شب بیدار شدم به صورت خاموش ماشین رو هل دادم بیرون بعد دوباره ماشینو از اونور زدم توی کوچه به طوری که بغلش که داغون شده بود اونور باشه
صبح زود با صدای بابام از خواب بیدار شدم که داشت سر و صدا میکرد
منم گفتم نمیدونم
شاید یکی بهتون زده و خدتون خبر ندارین
بعد بابام گوشم رو گرفت و برد بیرون و روی تیر برق رنگ اضافی ماشین رو نشونم داد
این بزرگترین سوتی عمرم بود.

رعنا: 
mohammad firoozian

Image result for ‫دهه شصتی‬‎

درس و مشق

دهه شصتی ها نوجوانانی بودند که در کلاس‌های تنگ و تاریکِ مدرسه‌های دولتی و نمونه دولتی و پشتِ نیمکت‌های سه نفره، درس خواندند. با معلم‌هایی که اگر حس می‌کردند توی هپروتی، با پرتاب گچ حواست را جمع می کردند و تکیه کلامشان در برخورد با لبخندِ بچه‌ها این بود: «اگه مطلبِ خنده‌داریه بگید ما هم بخندیم!». نوجوانان دهه شصتی‌ معمولا در اولین برخورد با دوست و آشنای خانوادگی و فامیل، باید به این سوال جواب می دادند: «کلاس چندمی بچه؟» و قطعا سوال بعدی این بود: «معدلت چند شد امسال؟» و این جا بود که نگاه والدین روی صورت دهه شصتی مورد نظر قفل می شد: اگر معدلش خوب و قابل قبول بود- بین 19 تا 20- باعث سربلندی والدین و در غیر این صورت باعث سرافکندگی و ننگ خاندان بود و یک «خاک تو سرت، آبروی ما رو بردی، از دختر یا پسر آقای فلانی یاد بگیر، تو هیچی نمی شی!» هم می‌گذاشتند تنگش تا پروسه تربیت کامل شود. بعد هم خیلی تر و تمیز، چند سال پشت کنکور می ماندند تا با قبول شدن در رشته دلخواه خانواده، آبروی خاندان را حفظ کنند. آبرو هم تنها در صورتی حفظ می شد که یا پزشک بشوی یا مهندس.

خرید

نوجوانانِ دهه شصتی را چه به خرید؟ آن موقع ها یک نوجوانِ خوب، نوجوانی بود که لباس های خواهر و برادر بزرگترش که حالا برایشان کوچک شده بود را بپوشد و استفاده کند و تازه اگر دری به تخته می خورد و فرصت خرید پیش می آمد، مامان‌ها به تناسب سایز و قد و وزن و رنگ پوست و شان و منزلت خانواده می رفتند خرید، اقلام مورد نیاز نوجوان مربوطه را می خریدند و می گذاشتند جلوش که یعنی: «بپوش! مبارکت باشه.» نوجوان دهه شصتی هم می گفت: «ممنون!» و می پوشید در حالی که اشک قدردانی توی چشم هایش حلقه زده بود. اصولا آپشن «خرید تنهایی با کارت بابا»، یا «خرید با همراهی دوست و رفقـا» در مخیله یک نوجوان دهه شصتی نمی‌گنجید و در زندگی اش وجود خارجی نداشت. اگر هم خیلی به نوجوان های آن دوره لطف می شد، این بود که همراه خودشان می بردندش برای مسئولیت خطیر: من انتخاب می کنم، تو پرو کن!
پول خرج کردن

نوجوانان دهه شصتی چون بچه های دوره کوپن و صف نان و شیر و نفت بودند، رابطه شان با سختی ها و دشواری های زندگی و مشکلات و کمبود‌ها، مثل رابطه «جولز و جولی»، دوقلوهای معروفِ افسانه ای بود. یعنی از بس که به هم گره خورده بودند، نه تنها همدیگر را پذیرفته بودند بلکه با همجواری یکدیگر، تولید خلاقیت و انرژی می کردند. این جوری بود که یک نوجوان دهه شصتی، قبل از خرید هر چیز، اول قیمتش را می پرسید و بعد اگر آن چیز خیلی هم قشنگ اما گران‌قیمت بود، یهو از چشمش می افتاد و زشت می شد! هر نوجوانِ دهه شصتی، حتما یک قلکِ بزرگ سفالی داشته که مدت ها پول توجیبی اش را درونش جمع کرده اما در نهایت، پولِ جمع شده را با دلِ شکسته به مامان تحویل داده تا خرج مهمانی پاگشای دختر خاله شود. هر نوجوانِ دهه شصتی، کلکسیونی از خاطرات چیزهایی که دوست داشته و هیچ وقت فرصت خریدش پیش نیامده، در ذهن دارد و مفاهیمی مثل بی پولی، اجاره خانه، قرض و قسط و سایر مشکلات مالی خانواده جزو مسائل روزمره نوجوانان دهه شصتی بود.  
تفریح

کارت بازی، تیله بازی، فوتبال دستی، وسطی و یه قل دو قل، بازی با لاستیک کهنه، الک دولک، اسم و ‌فامیل و این اواخر، بازی هواپیما و قارچ‌خورِ آتاری، جزو بازی ها و تفریحات پر طرفدار دهه شصتی ها بود. از دیگر تفریحات نوجوانان دهه شصتی، بازی با جملات: «بگو دوچرخه؟ سبیل بابات می چرخه. بگو پرده؟ و...» بود. البته دامنه خلاقیت نوجوانان دهه شصتی به همین جا ختم نمی شد. زل زدن به ابرهای آسمان و تجسم شکل‌های مختلف، زل زدن به برفک تلویزیون و تصور اشکال گوناگون، تلفن زدن و فوت کردن، شیش‌خونه و هفت‌سنگ توی کوچه و با شعار دخترا با دخترا، پسرا با پسرا هم جزو تفریحات یک نوجوانِ آن دوره بود.
لباس پوشیدن

یک ویژگی اصلی رخت و لباس دهه شصتی‌ها دستودلبازی در استفاده از پارچه بود. با پارچه یک مانتوی سایز مدیوم آن سالها الان میشود چهاردست لباس مجلسی دوخت؛ آنهم چه مانتوهایی! به هرکدامشان یک جفت اپل بزرگ دوخته شدهبود که به ریزنقشترین دخترها هم شکل و شمایل «فرامرز خودنگاه» میداد. شلوارهای پیلهدار و لولهتفنگی هم که میدانید جزو لاینفک خوشتیپی بودند. عینکهای فریم بزرگ که از دایره صورت بیرون میزد و پشت موی کفتری که دیگر برای پسرها به منزله مرگ و زندگی محسوب می‏شد. دهه شصتیها از هر لحاظ نسل سوخته نباشند از نظر تنوع رنگ واقعا در حقشان ظلم شدهاست؛ آن موقعها کلا سه رنگ پارچه در بازار پیدا میشد؛ سرمهای، مشکی و قهوهای، نوزاد و کودک و نوجوان و جوان و سالخورده هم نداشت!

mohammad firoozian